ایل ارسلان
ايلْ اَرْسَلان، ابوالفتح (د 567 ق/ 1172م)، پسر آتسز (ه م) كه در توسعۀ قلمرو و قدرت خوارزمشاهيان نقش مهمی داشت. وی پيش از رسيدن به فرمانروايی از سوی پدر بر قسمتهايی از تركستان و برخی شهرهای اطراف خوارزم مانند جَند حكم میراند (خواندمير، 2/ 633).
ايل ارسلان 4 روز پس از مرگ پدر (551 ق/ 1156م) روی به خوارزم نهاد. در راه همۀ لشكريان و فرماندهان آتسز اظهار فرمانبرداری كردند، اما در خوارزم، اغلبك (اغول بيك) ــ اتابك سليمان شاه برادر ايل ارسلان ــ میكوشيد تا سليمان را به حكومت بنشاند. ايل ارسلان چون به خوارزم رسيد، بیدرنگ وی را كور كرد و اغلبك و امرای طرفدار او و از جمله يكی از عموهای خود را از ميان برداشت و در سوم رجب همان سال رسماً رشتۀ كارها را در دست گرفت (جوينی، 2/ 14؛ وصاف، 334؛ ابن اثير، 11/ 209؛ حمدالله، 485؛ ميرخواند، 4/ 364). ايل ارسلان در آغاز كار خود را مطيع سنجر خواند. او نيز در رمضان همان سال منشور حكومت و خلعتها بدو فرستاد (ابن اثير، همانجا).
پس از درگذشت سلطان سنجر (552 ق/ 1157 م) ايل ارسلان بر آن شد تا خلأ قدرتی را كه در خراسان و بخشی از ماوراءالنهر پديد آمده بود، پُر كند. وی برای گسترش نفوذ خود در جبهۀ خراسان كه ظاهراً برای او ارزش و اهميت داشت، ناچار به مبارزۀ بيشتری بود. از طرفی مؤيد ای ابه ــ از غلامانِ نظامی سنجر ــ كه توسط برخی غلامان سنجری به حكومت برداشته شده بود، بر بعضی نقاط خراسان مستولی شد و در آنجا رشتۀ كارها را در دست گرفت. ايل ارسلان برای رويايی با وی به خراسان هجوم برد و نيشابور را به محاصره گرفت، اما كاری از پيش نرفت و صلح شد (جوينی، 2/ 15-16؛ ميرخواند، 4/ 364-365). از آن سوی بعضی از شهرهای خراسان كه از قلمرو ای ابه بيرون بود، در دست امرای غز يا سنجری قرار داشت؛ از آن جمله اختيارالدين ايتاق را بايد نام برد كه خود را مطيع ايل ارسلان میخواند و اين معنی سبب شد كه يغمرخان غز بر وی هجوم ببرد. ايل ارسلان و رستم باوندی به ياريش شتافتند و ايتاق سرانجام بر گرگان و دهستان مستولی شد و به نام ايل ارسلان به حكومت نشست. پس از چندیميان ايل ارسلان و دستنشاندهاش ايتاق اختلاف شد و ايل ارسلان به گرگان تاخت. ايتاق اين بار از ای ابه ياری خواست و او توانست بخش جنوبی متصرفات ايتاق را حفظ كند، ولی دهستان به دست ايل ارسلان افتاد (ابن اثير، 11/ 315؛ بارتولد، 2/ 704).
ايل ارسلان ظاهراً از آن پس همۀ توجه خود را به جنگ با ای ابه و تسخير نيشابور معطوف گردانيد. در آن ايام ولايات ری و همدان و توابع آن در دست ايلدگز بود. چون ميان او و اينانج از امرای سلجوقی و مدعی حكومت در عراق ايران دشمنی افتاد، اينانج، ايل ارسلان را به تسخير ری دعوت كرد و خود را مطيع او خواند. اين معنی كه اميری از مناطق نسبتاً دور دست غربی، ايل ارسلان را از خوارزم به مدد بخواند، خود حاكی از قدرت و اهميت فرمانروای خوارزم است. به هر حال ايل ارسلان در 561ق/ 1166م سپاهی به كمك او فرستاد و حاكم دهستان را فرمود تا به اينانج مال رسانَد. شمسالملك و اينانج در ری با امرای عراق روبهرو شدند و پس از نبردی سخت آنها را در هم شكستند، اما چون چند روز بعد ايلدگز با لشكر در رسيد، خوارزميان عقب نشستند (رشيدالدين، 1/ 414-415؛ حسينی، 261-264). اما ايل ارسلان از پای ننشست و در تدارك حمله به نيشابور بود كه ای ابه در 562ق، ايلدگز را به ياری خواند و او را هشدار داد كه ايل ارسلان به خراسان اكتفا نخواهد كرد و در عراق نيز طمع بسته است. ايلدگز از همدان به ری آمد و از آنجا به تهديد ايل ارسلان پرداخت. اين تهديد خود باعث تحريك ايل ارسلان شد و در همان سال لشكر به خراسان برد و دو ماه آنجا را به محاصره گرفت؛ اما چون شنيد ايلدگز به خراسان میآيد، نيشابور را رها كرد و به جرجان عقب نشست. در حالی كه ظاهراً ای ابه از دعوت ايلدگز كه خود میتوانست خطری برای او محسوب گردد، پشيمان شده بود، قاضی فخرالدين را نزد ايل ارسلان فرستاد و اظهار اطاعت كرد و به نام او در نيشابور خطبه خواند و ايلدگز نيز از بسطام به ری بازگشت (نک : همو، 277- 278؛ قس: بيهقی، 284؛ شبانکارهای، 136).
پيروزيهای نه چندان مطمئنی كه ايل ارسلان در خراسان به دست آورد، او را واداشت تا در ماوراءالنهر هم به كوششهايی برای تحصيل استقلال دست زند؛ بدين سبب، از پرداخت خراج هنگفتی كه بنابر پيمان پدرش اتسز باقراختاييان (نک : شرفالدين، 35آ)، میبايست بپردازد، خودداری كرد. قراختاييان روی به خوارزم نهادند و ايل ارسلان هم سردار خود را با مقدمۀ لشكر بفرستاد و خود در پی او روان گشت. سردار پيش از رسيدن خوارزمشاه دست به جنگ گشود، اما شكست خورد و ايل ارسلان كه در راه بيمار شده بود، به خوارزم بازگشت و اندكی بعد درگذشت (ابن اثير،11/ 375؛ حمدالله، 485-486؛ميرخواند، 4/ 365).
به رغم آنچه در وهلۀ اول از منابع تاريخی برمیآيد، ايل ارسلان در 16 سال حكومت، در تثبيت موقعيت خوارزمشاهيان و توسعۀ نفوذ خاندان، موفق بوده است و با ناديده گرفتن آخرين ناكامی اتفاقی او میتوان گفت كه زمينۀ بس مساعدی برای حكومت جانشين خويش تكش ايجاد كرد. در سياست داخلی هم، از تحريك مخالفان خودداری میكرد و میكوشيد آنها را به وسايل و وسايطی با خود همراه سازد (مثلاً نک : رشيد وطواط، نامهها، 105) و چون به حكومت نشست، اقطاعات و مرسومات طرفداران خود را افزايش داد و مردم خوارزم را به دادگری و بخشش خويش اميدوار گردانيد (ميرخواند، 4/ 364). رشيد وطواط شاعر و نويسندۀ برجسته در زمرۀ نزديكان و شايد دبير اتسز و ايل ارسلان بود و در برخی اشعارش دادگری او را ستوده است (نک : ديوان، 188؛ بهار، 2/ 400). از مقدمۀ رسالۀ فصل الخطاب كه رشيد وطواط آن را به نام ايل ارسلان نوشت، برمیآيد كه ايل ارسلان كتابخانهای تشكيل داده بود و در دستگاه خود از دانشمندان و فضلا پشتيبانی میكرد و ايشان را مینواخت (تويسركانی، 171).
مآخذ
ابن اثير، الكامل؛ بارتولد، و. و.، تركستاننامه، ترجمۀ كريم كشاورز، تهران، آگاه؛ بهار، محمدتقی، سبكشناسی، تهران، 1349 ش؛ بيهقی، علی، تاريخ بيهق، به كوشش احمد بهمنيار، تهران، 1317 ش؛ تويسركانی، قاسم، تعليقات بر نامهها (نک : هم ، رشيد وطواط)؛ جوينی، عطاملك، تاريخ جهانگشای، به كوشش محمد قزوينی، ليدن، 1334 ق/ 1916 م؛ حسينی، علی، زبدة التواريخ، به كوشش محمد نورالدين، بيروت، 1405 ق/ 1985 م؛ حمدالله مستوفی، تاريخ گزيده، به كوشش عبدالحسين نوايی، تهران، 1362ش؛ خواندمير، غياثالدين، حبيب السير، به كوشش محمد دبيرسياقی، تهران، 1333ش؛ رشيدالدين فضلالله، جامع التواريخ، به كوشش احمد آتش، تهران، 1362 ش؛ رشيد وطواط، محمد، ديوان، به كوشش سعيد نفيسی، تهران، 1339 ش؛ همو، نامهها، به كوشش قاسم تويسركانی، تهران، 1338 ش؛ شبانکارهای، محمد، مجمع الانساب، به كوشش هاشم محدث، تهران، 1363 ش؛ شرفالدين علی يزدی، ظفرنامه، به كوشش عصامالدين اورونبايف، تاشكند، 1972 م؛ ميرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ وصاف، تاريخ، تحرير عبدالمحمد آيتی، تهران، 1346 ش.